فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفتر خالی،قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم،به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن،چه راهی پیش رو دارم؟
رفیقان یک به یک رفتند،مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند،گمان کردند که همدردند
شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند
در این دنیا که حتی مرگ نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند، توهم بگذر از این تنها
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان